|
چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : سمانه
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.... بچه ها امروز بلاخره امتحاناتم تموم شد و راحت شدم از امتحانا که نپرسید چون با اجازه تون همه رو گند زدم(اوه اوه الان رها منو می زنه تا یک هفته ی آینده هم قراره اینترنت وایرلس بگیریم و از شر این اینترنت حرص درآر(منظورم در آور هستشا) راحت شیم. دیگه چی بگم؟...آها چند روز دیگه هم می خوام با نرگس(نرگس دوستم و هم دانشگاهیم...همون نون نفس ما) برم شهربانو تو بوستان ولایت، کارتینگ سواری(خواهرای گلم هر کس پایه ست بیاد بریم..خیلی حال می ده) دیگه واقعا چیزی به ذهنم نمی رسه.فکر کنم برای بازگشت دوباره به وبلاگ زیاد بد نباشه(نه؟!!). پس تا بعد خداحافظ. نظرات شما عزیزان:
ادرسشو نمیدونم باید از مامانم بپرسم الانم که خونه ی عمومه اومد میپرسم بهت میگم....راستی ابجی تو دست بزن داشتیو ما ننمیدونستیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟
پاسخ:ممنونم....نه بابا دست بزن کجا بود من همیشه زبونی می زنم.به خاطر همین زبونمم پسر عموم همش می گه بیچاره بچه ات. زدن کجا بود؟!!!!!!! نه بابا....
به به جمعتون جمع بوده دیشب ها...تازه ابجی سمانه این همه درس خوندم تلاش کردم که بیست بشم حالا میخوایی منو بزنی؟؟؟؟؟؟؟؟اخه دلت میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه ابجیه خوب و خشکلو مهربونو و ......(تمام صفات خوب)که بیشتر نداری دلت میاد بزنیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نه واقعا دلت میاد؟؟؟؟؟؟من که میدونم نمیزنی:دییییییییی.ابجی سه شنبه خونه ی یکی از عموها مولودیه(نمیدونم درست نوشتم یا نه؟)چند تا لباس دارم ولی تکراری شده همه دیدن.به نظرت لباس چه رنگی بگیرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تازه باید کفشم بگیرم.مامانمم گفته که صبح سه شنبه باید باهاش برم ارایشگاه.......امروز مامانم اومد که منو از کلاس برگردونه تو ماشین گفتم:مامان واسه مولودیه زنعمو... چی بپوشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه نگاه به من کرد و وگفت:میخوایی لخت شم مانتوی منو بپوشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟گفتم:نه تو خیابون زشته بذار وقتی رفتیم خونه:دیییییییییییییی.تازه جاتونم خالی رفتیم بستنی خوردیم.خیلی خوب بود اگه خواستی ادرس میدم برو حتما بخور خیلی خوشمزس......راستی خطاب به ابجی تینا:حالا دیگه تنها تنها میایی و به منم خبر نمیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟باشه دیگه.اصلا منم قهر قهر قهر تا روز قیامت(عین دختر عموم وقتی که باهاش بازی نمیکنم......خب منکه هم سنش نیستم ولی نمیدونم چرا کلا همه ی بچه ها خیلی با من حال میکنن:دی)معدلتم خوب شده ولی ترم دوم خیلی بیشتر بخون که حتما 20 بشی(ابجی سمانه چرا کمربندو بنداز زمین:دی)چقد حرف زدم ها.....دیگه برم....میبوسمت ابجی جونم.....بای بای
پاسخ:بله دیگه،شما سایه تون سنگینه افتخار نمی دی به ما.در مورد رنگ لباس نمی تونم بهت پیشنهادی بدم چون صورتتو ندیدم.مامانتم با حاله ها.... حالا بریم سر اصل مطلب: جایزه معدل 20 یه کتک مفصل با یه کمربند چرم خیلی خوشگل و البته گرون قیمت که روش طرحهای خیلی خوشگل کار شده که موقع کتک خوردن حال و هوات عوض شده:)))))))))))))))) وای...خودم از خودم ترسیدم....والا راستی آدرس بستنی فروشی رو بده بهما...اول آدرس و بده بعد فرار کن تینا
![]() ساعت22:08---5 بهمن 1391
یعنی آبجی تو شیلنگ شنا کنم....قورباغه رو بوس کنم....هر کاری بکنممم....شما رو مسخره نکنم.....
اصلش آدم باید تلاش کنه و درسو یاد بگیره......این مهمه.............. . پاسخ:شوخی بود شیطون.منم باید برم تابعد خداحافظ به هردو خواهرم. اسما
![]() ساعت22:07---5 بهمن 1391
آره می دونم،آفرین آبجی کوچولو،بچه ها من باید برم آبجی سمانه خیلی دوست دارما دلم واست تنگولیده بود،بای و بوس واسه آبجیای گلم
تینا
![]() ساعت22:01---5 بهمن 1391
بزننننننن به افتخارش که درسو خوب یاد گرفتهههههههه.....هوووورااااااااا
پاسخ:مسخره می کنی؟!!!یعنی راس راسی می کشمت شیطون. اسما
![]() ساعت21:57---5 بهمن 1391
چرا واسه من نمی رسه:-(
اسما
![]() ساعت21:55---5 بهمن 1391
بدو بگو ببینم
اسما
![]() ساعت21:53---5 بهمن 1391
تینای من نبینم حسادتو آبجی
اسما
![]() ساعت21:51---5 بهمن 1391
ای بد نیستم آبجی قربونت بشم نبینم امتحانات بد شه
پاسخ:خدارو شکر...بد که..چه عرض کنم.البته همه ی نمره هام نیومده ولی تعریفی نداره اونایی که اومده.ولی خوب خیلی مهم نیست. چون می دونم که درس و خوب یاد گرفتم. تینا
![]() ساعت21:41---5 بهمن 1391
آهان ببین از من نپرسید همه چی خوبه یا نه.......تازه آبجی اسما هم که اومد یهو سرعتش چند برابر شد من میفهمم دیگه....بلا نسبت خودم سه نقطه که نیستم!!!:دی
پاسخ:آخه عزیزم تو که اومدی از درست گفتی.سرعتم که دست من نیست حتما ایرانسل باهات لجه.به هر حال اگه نپرسیدم حالتو شرمنده.ببخشییییییییییییییییییییییییییید. اسما
![]() ساعت21:35---5 بهمن 1391
باشه آبجی قبول
پاسخ:قربونت برم آبجی.چه خبرا؟ همه چی آرومه؟!!اوضاع خوبه؟ اسما
![]() ساعت21:31---5 بهمن 1391
سلام آبجی بی معرفت
پاسخ:سلاااااااااااااااااااااااااااام آبجی گلم.به جان خودم بدجور گیر بودم.شرمنده
ابجی اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟خدا من از دست شماها چقد باید حرص بخورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟یعنی ممکنه پاس نکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بدبختی کسیم خونه نیست که به جای تو بزنم لهش کنم.خودمم که نمیتونم بزنم.ابجی سمانه زشته واسه تو که نمره های کم بگیری...حالا تنبیهت اینه که اگه معدلم 20 شد واسم یه جایزه ی خیلی خوب بگیری.به فکر باش چون ممکنه تو هفته ی اینده کارنامه ها رو بدن.اگه تونستم از کارنامم عکس میگیرم میذارم تو وبم...تو و تینا مثله حسین هستین.گاهی اوقات میگم لامصب برو لای کتاباتو باز کن که گرد و خاک نگیره:دیییییییییییییی..دیگه اینکه خیلی دلم برات تنگ شده بود.خیلی خیلی زیاد....اتفاقا امروز تو فکرم بود که از تینا بپرسم ببینم از تو خبری داره یا نه؟که دیدم دیگه خودت پست گذاشتی....خیلی دوست دارم ابجی(شکلک نذاشتم که بتونی جواب بدی)...میبوسمت بهترین ابجی...بای بای
پاسخ:اولا که حرص نخور آبجی گلم،واست خوب نیست.دوما، هر چیزی تو دنیا ممکنه،به قول بزرگان:غیرممکن غیرممکنه.سوما چیکار به اون بنده خداها داری،حتی اگه کسی هم خونه بود هروقت خواستی منو بزنی یکی از عروسکاتو به نمایندگی از من له کن:))) اینم بگم که وای به حالت اگه معدلت 20 ازت ببینم،یعنی وااااااااااااای به حالت رها.معدلت 20 بشه یه کتک حسابی ازم خوردی.فکرم نکن یکی از عروسکامو به جات می زنم..نه.میام در مدرست حضوری لهت می کنم:دی پس اگه جای تو بودم کارنامه با معدل 20 رو تو وبم نمی ذاشتم...حالا خود دانی!!!(من هی می گم نمره رو بی خیال باز هی .....بگذریم) ناراحت شدی نشدی ها....چون بازم میام در مدرسه ات برای پروسه ی له کردن.. دل منم خیلی برات تنگ بود.امیدوارم که کارنامه ات درخشان باشه(پرو نشی ها منظورم از درخشان معدل 20 نیست.آخه دیگه نورش بدجوری چشمو می زنه..نه؟!!!!) سمانه
![]() ساعت21:04---4 بهمن 1391
خطاب به 110
میشه بگی منظورت دقیقا چیه؟!!! ![]()
![]() |